بازی با مقياس، هنر مورد نیاز هر آینده پژوه

در مطالبی که در این تارنما می نویسم، بارها تعاریف متعددی را از دیدگاه های مختلف برای آینده پژوهی مطرح کرده ام. همین نشانه این است که آینده پژوهی یک مفهوم بسیار پیچیده است، چرا که از دیدگاه های مختلف می توان برای آن تعاریف متعددی را ارایه کرد. رهیافتی که من همواره در نوشته هایم مورد تایید و تاکید قرار داده ام، رهیافتی است که به آن “آینده پژوهی تاملی” می گویند. آینده پژوهان تاملی در اغلب موارد به دنبال درک و فهم درست، عمیق، دقیق و کامل پدیده مورد نظر در زمان حال هستند. برای این افراد، رسیدن به درک عمیق و درست، بسیار دست یافتنی تر و مفیدتر است از رسیدن به پیشگویی دقیق آینده که در بسیاری موارد غیر ممکن است. پس سوال این است که چطور می توان به درک عمیق و درست یک پدیده ای رسید؟ جواب این سوال را سال ها قبل پییر واک، یکی از پیشروهای آینده پژوهی با روش سناریونویسی در شرکت نفتی شل داده است.

پییر واک، بنیانگذار روش سناریونویسی در شرکت نفتی شل

پاسخ وی در یک جمله کوتاه این است که “اگر دیدن شما بی نقص و کامل باشد، در یک مقیاس درست مشاهده، همواره یک درکِ بی درنگ وجود خواهد داشت”.

در نگاه پییر واک، مهمترین عامل رسیدن به درک عمیق، داشتن مقیاس درست مشاهده است. حال سوال بعدی مطرح می شود که منظور از مقیاس درست مشاهده و یا به طور کلی، مقیاس در دیدن چیست؟

همه ما به صورت شهودی، تعریفی از مقیاس در ذهنمان داریم. در این تعریف، مقیاس، بیشتر با مفهوم فاصله تداعی می شود. یعنی فاصله ناظر با سیستم یا پدیده مورد نظر را مقیاس تعیین می کند. اما در آینده پژوهی، منظور از دیدن و مشاهده یک پدیده، در اغلب موارد دیدن فیزیکی با چشم نیست، بلکه در کانون توجه قراردادن پدیده مورد نظر و عوامل مرتبط و تاثیرگذار بر آن است. مقیاس مشاهده، بیشتر به روشی اشاره دارد که پدیده یا سیستم مورد نظر از دیدگاه نزدیک یا دور مورد تفسیر قرار می گیرد.

مقیاس در آینده پژوهی، بیشتر نتیجه فرایند تفسیر است. زمانی که یک پدیده یا سیستمی را مورد توجه قرار می دهیم و قصد تشریح و تفسیر آن را داریم، ذهن ما تفاسیر موجود درباره آن پدیده یا سیستم مورد نظر را اسکن/پویش می کند. یک یا چند تفسیر را انتخاب می کند. در هر دُور از تفسیری که انجام می شود، اطلاعات خام با اطلاعات مرتبط با تفسیر اولیه ترکیب می شوند. در همان زمان، ذهن ما به دنبال الگوهایی می گردد که اطلاعات ترکیب شده جدید را با تجارب گذشته و ایده های یادگرفته شده، تطبیق دهد. پس از پیدا شدن الگو یا الگوها، مجموعه اطلاعات و الگوهای ترکیب شده، دیگر حالت انتزاعی ندارند و در ذهن ما معنا پیدا کرده اند. انتخاب تمامی تفاسیر اولیه، اطلاعات خام و اضافه شده های بعدی و ترکیب همه بر اساس الگوهای موجود را مقیاس تعیین می کند. پس مقیاس، خصوصیات روشی است که از طریق آن یک مشاهده گر به تشریح یک سیستم نگاه می کند. زمانی که مقیاس مشاهده در ذهن ما تثبیت شد، در آن صورت یک مرزی بین سیستم مورد نظر و محیط اطراف آن کشیده می شود. یعنی می دانیم که چه اطلاعاتی/تشریحی/تفسیری مرتبط و کدام ها نامرتبط یا از درجه ارتباط کمی برخوردار هستند. کشیده شدن این مرزهای انتزاعی در ذهن افراد که بیشتر به صورت ناخودآگاه رخ می دهد، می تواند حکم مرگ و زندگی را برای تصمیم گیران و مدیران یک سازمان داشته باشد. یعنی ممکن است که تصمیم گیران و مدیران در یک مقیاس نادرست، اطلاعات بسیار مهم و حیاتی را خارج از مرز اهمیت و ارتباط تشخیص داده و نسبت به آن ها بی اعتنا باشند که نتیجه ای جز بحران و شوک راهبردی نخواهد داشت. نکات ظریفی درباره مقیاس وجود دارند که تشریح آن ها بسیار سخت است. در برخی موارد، مقیاس به تعداد آیتم های انتخاب شده توسط آینده پژوه برای تشریح، تفسیر و تحلیل مرتبط می شود. در موارد دیگر به سمبل ها، کلمات و استعاره های انتخاب شده برای تشریح و تفسیر و در حالت کلی زبان مورد استفاده مرتبط می شود. یعنی تنوع وجود سمبل ها، کلمات و استعاره ها برای تشریح را، مقیاس تعیین می کند. در مواردی دیگر هم به سطوح و سلسله مراتبط تشریح و تفسیر مرتبط می شود. در سال 1972، فلیپ وارن اندرسون مقاله ای را در نشریه ساینس منتشر کرد که اساس نظریه نوآیندی و پیچیدگی شد. عنوان مقاله “بیشتر، متفاوت است” بود.

فلیپ وارن اندرسون

وی در این مقاله چنین می گوید که وقتی شما به دنیای کوانتوم و درون اتم نگاه می کنید، دنیایی با قوانین خاص خود را می بینید که در دنیای مولکول ها و سلول ها (که خود از اتم ها تشکیل شده اند) این قوانین حاکم نیستند. و به همین روال، دنیای بدن و جسم جانداران و انسان ها که از سلول ها و مولکول ها تشکیل شده اند، نیز قوانین متفاوت تری از خود مولکول ها و سلول ها دارند و دنیای اجتماع و علوم اجتماعی نیز که از انسان ها و جانداران شکل گرفته اند، نیز قوانین متفاوت تری نسبت به فرد فرد انسان ها دارد. یعنی هر چقدر که آیتم های بیشتری در مقیاس تشریحی/تفسیری وارد می شوند، قوانین متفاوت تری حاکم می شوند. نظریه اندرسون سه مضمون بنیادین را دارا است. اول اینکه همانطور که گفته شد “هر پدیده ای در مقیاس ها متفاوت، از قوانین بنیادین متفاوتی پیروی می کند”. یعنی پدیده کوانتومی در مقیاس زیر-اتمی و مقیاس کهکشان ها قوانین بنیادین متفاوتی را دنبال می کند. دومین مضمون این است که به دلیل همین متفاوت بودن قوانین بنیادین در مقیاس های متفاوت، هر چقدر که سیستم مورد نظر بزرگتر می شود، تقارن قوانینی حاکم بر آن نیز به هم میخورد. به هم خوردن تقارن در اینجا بدین معنا است که دیدگاه های متعدد و متفاوتی وجود دارند که قوانین حاکم بر سیستم مورد نظر در آن ها یکی نیست. به عنوان مثال، اگر چه بدن انسان ها از مولکول ها، سلول ها و اتم های مشابهی تشکیل شده است، اما متابولیسم بدن یک فرد با افراد دیگر (حتی برادر و خواهر خود) متفاوت است. نوع نگاه و وضعیت روانشناسی یک فرد با یک گروه یا اجتماع متفاوت است و الی آخر. از دو مضمون فوق به مضمون سوم می رسیم که بسیار مهم است. مضمون سوم چنین بیان می شود که “نمی توان با شناسایی و تشریح قوانین حاکم بر یک مقیاس از سیستم، به درک و فهم درست و کامل آن سیستم در مقیاس های کوچکتر و یا بزرگتر رسید”. اگر چنین بود، در آنصورت با شناسایی قوانین حاکم بر ذرات بنیادین کوانتومی، می توانستیم قوانین حاکم بر همه سیستم های دنیای فیزیکی را شناسایی و تعیین کنیم. از رفتار یک فرد نمی توان به درک درست رفتار یک اجتماع رسید و برعکس. یعنی با تفکر فروکاهنده (ریداکشنیستی) نمی توان از قوانین حاکم بر یک سیستم به قوانین حاکم بر اجزای همان سیستم رسید و از قوانین حاکم بر اجزای یک سیستم هم نمی توان به برساخت همه قوانین حاکم بر سیستم در حالت کلی رسید.

نبود تقارن و اهمیت مقیاس جز تفاوت‌هاي اساسي بين جهان‌بيني علم مدرن (علوم نیوتنی) و علم آشوب است. در ديدگاه علم مدرن، مقياس اهميتي ندارد، زيرا كه بدون توجه به دور بودن يا نزديك‌بودن پديده به ناظر، آن پديده تحت قوانين نامتغير جهان شمول اداره مي‌شود. در اين ديدگاه اهميتي ندارد كه پديده مورد نظر با چه مقياسي اندازه‌گيري مي‌شود. اما نظريه‌پردازان آشوب، همواره به تفاوت‌هاي مهم مربوط به نقطه نظر و ابزارهاي اندازه‌گيري در مطالعه يك پديده يا شي بسيار تأكيد دارند. به‌طور کلی، تعبير و تفسیر يك نفر از شكل و يكپارچگي يك پديده آشوبناك تحت تأثير مقياس و نقطه‌نظر وي است. منطق نيوتني به ما مي‌گويد كه ما مي‌توانيم قوانين كلي و عمومي براي يك سيستم را با نگاه به اجزاي آن سيستم وضع كنيم، در حاليكه نظريه آشوب بر نگاه كل نگر به سيستم تاکید دارد.

در جمع بندی باید گفت که سیستم های پیچیده طوری عمل می کنند که تشخیص همه اجزای آن ها بسیار مشکل است. بسته به مقیاس مشاهده فرد، بعضی از اجزای سیستم تشخیص داده شده و بسیاری نیز در سایه قرار می گیرند. حتی ممکن است که فرد تحلیلگر، اجزایی را مورد توجه قرار دهد که با سایر اجزا همپوشانی داشته باشد و یا اطلاعات این اجزا به بخش هایی از سیستم مرتبط باشد که برای موضوع مورد نظر، فاقد معنی بدرد بخور باشد و در نتیجه هیچ اطلاعاتی به تشریح سیستم مورد نظر اضافه نکند. موقعیت مورد نظر هر چه باشد، مشاهده گر تصمیم می گیرد که چه عناصری تشکیل دهنده تفسیر وی باشند. همینجاست که فرق بین فرد عادی با آینده پژوه و همچنین آینده پژوه حرفه ای با آینده پژوه آماتور مشخص می شود. همین جاست که مشخص می شود که آیا دیدن شما بی نقص و کامل است و آیا دیدن شما در مقیاس درستی تنظیم شده است تا به درک عمیق برسید یا نه. یک آینده پژوه حرفه ای باید این سوال ها را به طور مداوم در ذهن خود تکرار کند. در همین راستا باید پدیده مورد نظر خود را از مقیاس ها و زوایای متفاوت نگاه کند. گاهی از درون یک سیستم یا سازمان به پدیده نگاه کند، گاهی از بیرون. گاهی از کل به جز برسد و گاهی برعکس و همواره باید دیدنِ خود را نیز ببیند و  بتواند مسیرهای متفاوتی به دیدن خود بدهد. به هر حال، مهارت معلق نگه داشتن دیدنِ خود را داشته باشد تا بتواند در مقیاس های متعدد به پدیده مورد نظر نگاه کند. آینده پژوهی در واقع هنر بازی با مقیاس ها است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.