یادبودی برای پروفسور کیس ون در هیدن

چند ماهی بود که فرصت نمی کردم تا مطالب سایتم رو به روز کنم. اما خبر شنیدن فوت پروفسور کیس وندر هیدن باعث شد تا مطالبی رو درباره چیزهایی که از ایشون یاد گرفتم، بنویسم و در سایت خودم به اشتراک عموم بگذارم.

 من تنها چند روز در سال 2007 با پروفسور در دانشگاه آکسفورد بودم و با مطالب و درس های ایشون آشنا شدم. می خواهم امروز اون چیزهایی که از ایشون یاد گرفتم و هرگز فراموش نمیکنم رو با دیگران به اشتراک بگذارم. اولین چیزی که پروفسور ون در هیدن به همه دانشجو ها و افرادی که در کلاس سناریونویسی ایشان حضور داشتند، یاد می داد، فرق بین پیشگویی و پیش بینی و تفکر سناریویی بود. تشخیص تفاوت ها و تمایز بین این سه مفهوم برای یک آینده پزوه بسیار حیاتی است. موضوع اصلی که ایشان به آن بسیار تاکید می کرد، وجود عدم قطعیت ها و انواع و اقسام عدم قطعیت ها بود. وی عدم قطعیت های بنیادین را به ریسک ها، عدم قطعیت ها و غیر قابل دانستن ها تقسیم بندی می کرد و سناریو رو به عنوان ابزاری برای سازماندهی دانش و خرد جمعی معرفی می‌کرد و نقش روایت و گفتگو به ویژه گفتگوهای راهبردی را بسیار مهم و عمیق می دانست. اولین موضوعی که ایشان تاکید داشت که همه ما به آن دقت کنیم وجود قالب بندی های ذهنی بود. چرا که ما همیشه همه موقعیت هایی که در آن قرار داریم را چه به صورت فردی و چه بصورت سازمانی و گروهی در یک قالب بندی ذهنی تصور و تخیل می کنیم. ایشان میگفتند که باید یک سناریو نویس بتواند ذهن خود را در عدم باور معلق کرده و موقعیت روبروی خود را با چندین قالب بندی ذهنی نگاه کرده و تحلیل کند. هر کدام از این قالب بندی ها، در واقع نقطه آغاز یک سناریو بودند.

 البته ایشان قبل از شروع هر پروژه سناریویی، هدف اصلی این سناریو رو به عنوان یکی از بنیادی ترین و حیاتی ترین سوال ها مطرح می کرد که هدف شما از آمدن به سمت سناریو نویسی و توسعه سناریوها چیست؟ آیا برای یک تصمیم گیری راهبردی به سمت سناریو آمده اید؟ یا می خواهید فقط از یک پدیده یا یک موقعیت یک حس و درکی داشته باشید؟ یا می خواهید قدرت پیش بینی خودتان رو بیشتر کنید و یا اینکه اهداف راهبردی خودتان رو به ورطه آزمایش بگذارید؟ وی می گفت قبل از شروع هر پروژه سناریویی هدف اصلی خودتون رو مشخص کنید. پروفسور ون در هیدن از جمله افرادی بود که سناریو را ابزاری برای تعامل های عمیق و ابزاری برای تقویت ادراک، چه در سطح فرد و چه در سطح سازمانی معرفی می کرد. ایشان می‌گفتند که سناریو ها در حقیقت ابزاری هستند برای ایجاد ارتباطات بین پدیده ها نه برای ایجاد مرز بین پدیده ها.  وی میگفت که ماهیت روایت گونه و داستان گونه سناریوها در حقیقت ایجاد ارتباط بین پدیده ها را برقرار کرده و به آنها معنای قابل فهم می دهد و معتقد بود که فقط تصویر و تصویر سازی برای افراد و سازمانها کافی نیست. بلکه باید قدرت داستان‌سرایی اعضای گروه و سازمان و یا حتی جامعه تحریک شود و تصاویر خود را در قالب روایت و سناریوها بازگو نمایند تا بتوانند ارتباطات بین پدیده های ذهنی خودشان را پیدا کرده و مشترکات را در کانون توجه خود قرار دهند. در میان نویسندگان، به نوشته های جفری ویکرز و مفهوم سیستم ارج گذار برای تشخیص نحوه ارزش گذاری افراد نسبت به موضوع خاص یا پدیده خاص و همچنین به روش شناسی سیستم های نرم که متعلق به پیتر چکلند بود، بسیار علاقه مند بود. چرا که برای ایشان، پیدا کردن صورت واقعی مساله و شناسایی دقیق آن از هر چیز دیگری با اهمیت تر بود. وی به مفهوم عدم قطعیت و پیدا کردن عدم قطعیت های ساختاری و همچنین پیدا کردن نظریه هایی که بتواند پدیده مورد نظر را در قالب بندی های متفاوت تشریح کند، بسیار تاکید می کرد.

من به همراه پروفسور ون در هیدن و هاردین تیبس (از آینده پژوهان معروف)

به مقاله “تاروپود علّی محیط های سازمانی” نوشته اِمِری و تریست، بسیار ارجاع می داد. پروفسور ون در هیدن، سناریو رو در قالب فرایند های یادگیری بیان می کرد و اکثر تئوری هایی که به صورت روان شناسانه یا علوم شناختی-محور درباره یادگیری بودند رو مطالعه کرده و به آن مسلط بود و همواره در تلاش بود تا بتواند این تئوری های شناختی و روانشناسانه را با موضوع سناریو نویسی و تفکر سناریوی درباره آینده مرتبط کند. به نوشته های ویگوتسکی درباره فرایند داربست زدن و منطقه مجاور رشد، و نظریه های توسعه شناختی پیاژه و مدل های یادگیری کُلب بسیار متمرکز بود. مفهوم دیگری که در ذهن پروفسور بسیار مطرح بود، موضوع مدل های ذهنی بود. وی همواره به شناسایی مدل های ذهنی به چالش کشیدن مدل‌های ذهنی مسلط در سازمان ها با کمک سناریوها بسیار تاکید می کرد. درنهایت، پروفسور ون در هیدن تمامی این کارها را نوعی مفهوم آفرینی از آینده بیان می کرد. یعنی انسان ها و افراد و سازمان ها با کمک سناریوها بدنبال مفهوم آفرینی از آینده یا بخشی از آینده هستند که در سایه عدم قطعیت قرار گرفته و قابل بیان با مفاهیم موجود و زبان مسلط در افراد سازمان نیست. پروفسور ون در هیدن بسیار به چارچوب بندی دانش و همچنین سناریوها به عنوان ابزاری برای ارتباطات موثر بسیار اعتقاد داشت و همواره سناریو نویسی را نوعی فرآیند چارچوب بندی ایده های موجود در ذهن افراد سازمان یا جامعه می دانست . وی همواره به این مسئله تاکید می‌کرد که سناریو نویسی به هیچ عنوان به دنبال جواب رفتن نیست، بلکه به دنبال پیدا کردن سوال های درست و دقیق بودن و همچنین پیدا کردن کلمات و مفاهیم جدیدی است که دانش خلق شده در سازمان را نسبت به آینده به صورت یک تصویر کل‌نگر بیان کند. پیدا کردن این مفاهیم و تشریح آنها در قالب یک داستان در واقع ذات اصلی پروژه های سناریو نویسی است.

اگرچه من ملاقات چند روزه و کوتاهی با ایشان داشتم، ولی بسیار مطالب عمیقی از ایشان یاد گرفتم و همیشه خاطره شرکت در کلاس سناریونویسی با ایشان در ذهنم باقی خواهد ماند. برای ایشان آرزوی آمرزش و مغفرت الهی دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.