دانش ما درباره چگونگی كاركرد مغز نیز رشد تصاعدی دارد. پیچیدگی مغز انسان بی نهایت نیست، ولی درك كامل آن با یك پیشرفت ساده میسر نمی شود. در واقع ما در مسیر شناخت اصول كار مغز خیلی خوب پیشرفت می كنیم. فناوری لازم برای تصویربرداری از مغز رشد تصاعدی دارد و هر روزه مدل های ریاضی مفصل تری از نورون های عصبی تهیه می كنیم. امروزه مدل های ریاضی پیشرفته ای برای مناطق مختلف مغز تهیه شده اند و می توان با روشهای محاسباتی متعارف آن ها را اجرا كرد. نتایج مدل های مهندسی شده برای این مناطق مشخص مغز با نتایج یك مغز معمولی تقریبا یكسان است.
همچنین امروزه بخش هایی از مغز كه به خاطر بیماری یا ناتوانی های دیگر از كار افتاده اند عملا جایگزین می شوند. به عنوان مثال می توان به كاشت های عصبی برای بیماران مبتلا به پاركینسون یا افراد كر اشاره كرد. امروزه نسل جدیدی از حلزون های مصنوعی گوش ساخته شده اند كه به كمك آن ها افراد كر می توانند برای اولین بار موسیقی گوش دهند. بنابراین توانسته ایم چگونه كاركردن مناطقی از مغز را نشان داده و ماشین های محاسباتی متعارف را جایگزین مناطق تخریب شده آن كنیم. این دستگاه های الكترونیكی به خوبی با دیگر بخش های مغز در تعامل بوده و وظیفه عضو از بین رفته را انجام می دهند.
در یك برآورد محافظه كارانه می توان گفت كه ظرف سی سال آینده یا حتی كمتر نقشه كاملی از مغز انسان و مدل های ریاضی نحوه كاركرد بخش های مختلف آن تهیه كرده و قادر می شویم كه روش كار مغز انسان را ، كه با اكثر روش های كنونی به كار رفته در هوش مصنوعی كاملا تفاوت دارد، تقلید كرده و آن را مهندسی كنیم.
در واقع اینها بسیار شبیه روش هایی هستند كه من در حوزه تخصصی خودم یعنی شناسایی الگوها از آن ها استفاده می كنم. شناسایی الگوها بنیادی ترین كاركرد مغز انسان به شمار می رود. از آنجا كه ما نمی توانیم با سرعت كافی موقعیت های مختلف را تحلیل منطقی كنیم بر قدرت شناسایی الگوها تكیه می كنیم. ظرف سی سال آینده می توان هوشمندی غیر زنده ای ساخت كه قابل رقابت با هوشمندی انسان باشد. این ماشین های هوشمند غیر زنده باید مانند انسان ها آموزش ببینند. اما برخی مزیت های هوش مصنوعی فرایند های را به شدت تغییر خواهند داد. ماشین ها هم سریع تر هستند و هم دقیق تر. در واقع یك رایانه چند هزار دلاری می تواند میلیاردها مطلب را در حافظه خود دقیقا حفظ كند در حالیكه ما انسان ها برای حفظ كردن چند شماره تلفن به زحمت می افتیم.
ماشین ها بعد از اینكه چیزی را یاد گرفتند می توانند این دانش را با دیگر ماشین ها به اشتراك بگذارند. ما انسان ها در دستگاه عصبی خود پایانه هایی برای دانلود كردن اطلاعات و دانش نداریم. بنابراین مثلا من كه زبان فرانسوی بلد هستم نمی توانم آن را روی مغز شما دانلود كنم. اما ماشین ها از عهده این كار بر می آیند. از این رو فرآیند آموزش ماشین ها صد ها یا هزارها برابر سریع تر از انسان هاست. در واقع می توان ظرف چند روز یا چند هفته آموخته های ۲۰ ساله یك انسان را به ماشین منتقل كرد و پس از این، ماشین ها كافی است این دانش را با یكدیگر به اشتراك بگذارند و لازم نیست كه به ماشین های دیگر چیزی را یاد بدهند.
یكی از دلالت های این پیشرفت ها این است كه می توانیم هوش انسان ها را فوق العاده تقویت كنیم. ما می توانیم این ماشین های هوشمند را درون مغز خود قرار دهیم. امروزه چنین كاری در مورد افراد بیمار یا ناتوان به صورت محدود انجام می شود اما در آینده انسان های سالم نیز در مغز خود ماشین های هوشمند خواهند داشت. در واقع می توان ماشین های محاسبه گر را از درون جریان خون به داخل مویرگ های مغز فرستاد. این نانو ربات های هوشمند و بسیار ریز داخل مغز شده و با شبكه عصبی آن تعامل خواهند داشت. امكان پذیری چنین كاری امروزه در مورد حیوانات اثبات شده است.
یكی از كاربرد های ارسال میلیاردها نانو ربات هوشمند به داخل مغز انسان رسیدن به واقعیت مجازی و مكاشفه تمام عیار است. اگر فرد مایل باشد كه در دنیای واقعی بماند نانو ربات ها كاری نمی كنند و غیر فعال باقی می مانند اما اگر بخواهد وارد دنیای واقعیت های مجازی شود نانو ربات ها جلوی سیگنال های عصبی دنیای واقعی را می گیرند و سینگال هایی را جایگزین آن می كنند كه فرد را به دنیای خیالی می برد. بدین ترتیب مغز انسان یك محیط كاملا مجازی را حس می كند نه دنیای واقعی را. شما می توانید در این دنیای مجازی تنها باشید یا افراد دیگر را هم با خود ببرید و از رابطه جنسی گرفته تا مذاكرات سخت كاری را با همه حواس خود و كاملا یكسان با دنیای واقعی تجربه كنید.
مهم تر اینكه، ما قادر خواهیم شد كه از طریق اتصالات تنگاتنگ، هوش غیر زنده را به هوش زنده خود پیوند بزنیم. منظور من فقط این نیست كه یك لوله بسیار نازك بین مغز و یك سیستم غیر زنده قرار دهیم، بلكه نانو ماشین های غیر زنده را در میلیاردها بخش مغز انسان می كاریم. شما را نمی دانم، اما خود من علاقه زیادی به مطالعه كتاب ها و سایت های اینترنتی دارم ولی پهنای باند اتصال من به اینترنت به اندازه كافی وسیع نیست. بنابراین از طریق این فناوری می توانم به جای فقط صد هزار میلیارد اتصال كنونی هزار برابر صد هزار میلیارد اتصال داشته باشم. ما انسان ها بدین ترتیب می توانیم توانایی های ذهنی، شناسایی الگوها و تفكر را در خود بسیار تقویت كرده و به معنی واقعی كلمه دانش را دانلود كنیم.
اگر این روندها را بیشتر پیگیری كنید به جایی می رسید كه تغییرات آنچنان سریع می شوند كه سیر تاریخی تمدن بشر ناگهان گسیخته می شود. برخی صاحب نظران چنین وضعیتی را “نقطه تكین” می نامند. تعاریف مختلفی برای نقطه تكین وجود دارد كه بیشتر برگرفته از علم ریاضی و فیزیك است. در فیزیك نقطه ای با چگالی و انرژی بی نهایت مانند یك سیاه چاله نشانگر گسیختگی ساخت فضا- زمان است و نقطه تكین نامیده می شود.
می توان این مفهوم را درباره سیر و تاریخ تمدن انسان نیز به كار برد. در چنین نقطه ای نرخ پیشرفت فناوری آنچنان سریع خواهد شد كه ساخت جوامع بشری گسیخته می شود. در علم فیزیك دیدن چیزی فراتر از نقطه تكین غیر ممكن است. برخی افراد نیز معتقدند كه توصیف چگونگی شرایط زندگی انسان بعد از نقطه تكین عملا غیر ممكن است. اما من مایلم كه درباره زندگی انسان پس از نقطه تكین فكر كنم. نقطه ای كه بنابر پیش بینی خودم قبل از سال ۲۰۵۰ به آن خواهیم رسید.
وجود مفاهیم بی شماری درباره طبیعت زندگی مانند طول عمر موجب می شود كه ما انسان را همچون موجود زنده متفكری با توانایی های محدود ببینیم. اما زمانی كه ما انسان ها با فناوری ها خود ادغام و یكپارچه شویم همه این مفاهیم دستخوش تحولات بنیادین می شوند. در دهه ۱۹۸۰ در كتاب خود، “عصر ماشین های هوشمند”، پیش بینی كردم كه در فاصله سال های ۲۰۲۰ الی ۲۰۵۰ هوش ماشین ها با هوش انسان برابر خواهد شد. در كتاب “عصر ماشین های معنوی” كه ده سال بعد نوشتم درباره زندگی انسان پس از این نقطه تكین و زمان رقابت ماشین ها با انسان ها بحث كردم.
نكته ای كه نباید فراموش كرد این است كه سطح هوش غیر ماشینی ثابت است. درذهن های كل نژاد بشر در هر ثانیه ۱۰ به توان ۲۶ محاسبه انجام می شود. همچنین در كل جهان ده ملیلیارد مغز انسان وجود دارد. پنجاه سال بعد هوش نوع بشر در همین مرتبه بزرگی باقی خواهد ماند. از سوی دیگر هوش ماشین ها رشد تصاعدی دارد و امروزه فقط هزار بار كمتراز سطح هوش زنده است. بنابراین اگر چه هنوز هوش انسان بر هوش ماشین چیره است اما در سال ۲۰۳۰ هوش ماشین به سطح هوش انسان رسیده و به صورت تصاعدی به رشد خود ادامه خواهد داد.
برخی افراد می پرسند كه ما چگونه بفهمیم كه موجودات یا گونه های باهوش تری از انسان ها وجود دارند؟ آیا دانش چیزی جز تكرار مكررات نیست؟ چگونه می توانیم بیش از آنچه كه می دانیم بدانیم؟ به جز ما انسان ها چه كسی باید این دانش بیشتر را بداند؟
واكنش بعضی ها به این صورت است كه می گویند ما اصلا نمی خواهیم از نانو ربات ها استفاده كنیم. افراد بیشماری شاید دلشان بخواهد كه فقط یك موجود زنده بیولوژیك باقی بمانند. اما نقطه تكین و گسیخته شدن سیر تاریخی تمدن بشر به نظر چنین افرادی چه گونه خواهد بود؟ پاسخ این است كه آن ها اصلا متوجه حضور هوش مصنوعی نمی شوند. در واقع ماشین های هوشمند همچون خدمتكاران تعالی یافته برای انسان ها كار می كنند. به نظر می رسد كه این ماشین ها واقعا با ما دوست هستند و با مهربانی خاصی نیازهای ما را ارضا می كنند. اما ارضای نیازهای مادی و عاطفی تنها بخش بسیار كوچكی از خروجی ذهن بخش غیر زنده تمدن انسان خواهد بود. بنابراین چیزهای فراوانی وجود خواهند داشت كه انسان ها اصلا متوجه آن ها نخواهند شد.
در واقع می توانیم با تركیب نانو فناوری و هوش مصنوعی هر محصول فیزیكی لازم برای برآورده كردن خواسته های مادی خود را بسازیم. زمانی كه همه چیز در نرم افزار و اطلاعات خلاصه می شود، فقط كافی است كه نرم افزار مناسب را دانلود كنیم. ما الان به چنین نقطه ای خیلی نزدیك شده ایم.
در سطح معنوی، موضوع خود آگاهی یكی دیگر از ابعاد مهم موضوع هوش مصنوعی است. در واقع تا سال ۲۰۳۰ ما با موجوداتی غیر زنده مواجه می شویم كه به نظر آگاه می آیند و حتی ادعا می كنند كه چیز هایی را “احساس” می كنند. امروزه برخی شخصیت ها در بازی های رایانه ای چنین ادعایی می كنند اما كسی باور نمی كند. ما می دانیم كه این كاراكترها فقط یك جور شبیه سازی نرم افزاری هستند و كسی برای آن ها شخصیت انسانی در نظر نمی گیرد. دلیلش این است كه این هویت یا موجود نرم افزاری میلیون ها بار ساده تر از ذهن انسان است.
اما در سال ۲۰۳۰ اینگونه نخواهد بود. مثلا شما در دنیای مجازی با “كسی” دست می دهید كه خود را به صورت انسان مجسم كرده است در حالیكه اصلا جان ندارد و فقط یك نرم افزار هوشمند است. این موجودات دیگر ساده تر از انسان ها نیستند بلكه به اندازه انسان یا حتی بیشتر پیچیده خواهند بود. آن ها همه نشانه های ظریف انسان ها را خواهند داشت و با تجسم خود به صورت انسان روبرویتان نشسته و با شما حرف می زنند به گونه ای كه اصلا باور نمی كنید كه این موجود غیر زنده است. زمانی هم كه ادعا می كنند عصبانی یا خوشحال هستند باید واقعا حرفشان را جدی گرفت!
در چنین نقطه ای یك بحث عمیق فلسفی شكل می گیرد. آیا این موجود هوشمند فقط یك شبیه سازی است كه خیلی خوب ما انسان ها را گول زده است یا اینكه درست مانند دیگر انسان ها خود آگاه است؟ از نظر من هیچ شیوه ای برای آزمون علمی چنین گزاره ای وجود ندارد. هیچ ماشینی وجود ندارد كه بتوان روی آن چراغی نصب كرد كه هر وقت سبز شد بگوییم خودآگاه است و هر وقت قرمزشد بگوییم نه خود آگاه نیست. شاید بعضی فیلسوفان بگویند كه اگر این پالس ها از طریق الیاف عصبی ایجاد نشوند یا اگر این موجود پدر و مادر بیولوژیك نداشته باشد، آنگاه خود آگاه نیست. اما این حرف ها بیشتر موضوعات انتزاعی- فلسفی است و از لحاظ علمی لاینحل هستند.